تولد پارسا عسلي من مبارك
امروز تولد پارساي نازمه.چهارسالش تموم ميشه و ميره توي پنج.قربونت برم خاله جون كه داري واسه خودت آقا ميشي!سيناي گلم ديروز از صبح كه بيدار شدي دائم ميپرسيدي مامان ساعت چند چهار ميشه و هربار كه بهت ميگفتم با انگشتاي كوچيكت شروع به شمردن ساعتاي باقيمانده ميكردي .فدات بشم گلم كه اينهمه ذوق تولد داري.همشم تاكيد داشتي كه چون خاله مريم روز تولد من براي پارسا كادو خريده تو هم بايد الان برام بخري مخصوصا كه فهميده بودي كادوي پارسا يه شلوار انگري بردز هست و از اونجايي كه عشق انگري بردزي گير داده بودي برو همين الان برام بخر....اما از اونجايي كه ماماني ديروز اصلا حال و حوصله نداشت موفق به خريدش نشد و قيافه تو بعد از دادن كادو به پارسا ديدني بود....قربونت برم ازهمون اخماي شيرينت كرده بودي با يه بغض بزرگ توي گلوت كه فقط منتظره يه اشاره بود براي تركيدن اما بازم مثل هميشه مامان جون مهربون تونست قانعت كنه كه امروز برات اون شلوارو ميخره و شما هم با كلي ناز از خر شيطون پياده شدي....ديروز روز خوبي بود و به من خيلي خوش گذشت چون در كنار شما بودم و اين يعني همه آرامش براي يه مادر.عاشقتونم عزيزاي دلم و زندگي رو حتي يه لحظه بدون شما نميخوام.
عكساي تولد پارسا جونم هرچند با ادابازياي شما دو تا نتونستم عكس قشنگي بگيرم اما بازم....راستي بعد از تولد پارسا هم باباجون مهربون مثل ديشب كف زد و شما شيطونا كلي كيف كردين و هر سه تاتون دنبال من طفلي بودين كه كف ماليم بكنيد و تا حسابي خيس خيس نشدم دست بردار نبوديد.امان از دست شما شيرينكاي من.....