آخرين جمعه تابستون
گلهاي نازم آخرين روزاي تعطيلات تابستوني رو با هم مي گذرونين. پنج شنبه شب با خاله مهشيد،مينا،سعيده ، مريم و عمومحسن و پارساي گلم رفتيم بند دره ساعتاي 8 بود اول رفتيم خود بند ميخواستيم بريم پايان كه تا بابايي به سمت پايين پيچيد يه آقاي گنده ايياز پشت يه تخته سنگ اومد بيرون منكه ماماني خيلي ترسيدمكيميا جونمم شروع به گريه كردن كرديكه از اينجا بريم خلاصه حسابي زدي تو حاله خاله ها هرچند منم ترسيده بودم و ديگه حاضر نبودم اونجا پايين بيام از اونجا رفتيم يه جاي نزديك شهر كه روشنتر بود . آتيش درست كرديموجاي همه خالي بلال خورديم خيلي چسبيد يه هندونه ما قبل تاريخ هم بابايي داشت كه ته اونم بالا آورديم اونشب شما دو تايي كه خيلي كيف كردين و دائم دور و بر آتيش مي پلكيدين.صبح روز بعد هم چون دوره نوبت خاله مريم بود دعوت اونا رفتيم بيرون البته جايي كه هفته پيش با ماماني و عمه زهره رفتيم چايي عصرونه خورديم برديمشون تا اونجا هم همش منو بابايي دعا مي كرديم كه جاي خالي باشه چون خيلي راه رفتيم و ديگه اگر ميخواستيم برگرديم باباجون كلي ناراحت ميشد.خدا رو شكر هم اونجا خالي بود و هم تا وقتي كه ما بوديم كسي اطرافمون نيومد و شما سه تايي كلي آب و آتيش بازي كردين.قربونتون برم عكساشو براتون ميذارم خودتون مي بينين چها كردين. فردا شنبه به خاطر شهادت امام جعفر صادق تعطيله. از روز بعدشم كه باز بوي ماه مهررررررو باز بدبختي مامان طفليييييييي
روز اول شروع مدارس اول دخترکمو بردم اما بعدش امان از دست تو پسر شیطون هرچی که پارسا شوق داشت تو عکسش بودی و دائم به من چسبیده بودی و ناله میکردی ساعتای ٨ تقریبا تو رو با خاله مریم گذاشتمو اومدم بیرون ، بعد که خاله تماس گرفت گفت چه غوغایی به پا کردیو پارسا هم حسابی ترسیده و از مهد فراری شده بود.دو سه روزی خاله طفلی پارسا رو سر صبح می آورد خونه ما که خیر سرم با تو بره البته از حق نگذریم زیاد اذیت نمیکرد قربونش برم بچه سر براهیهاما امان از دست تو شیطونک که فقط به خاطر وعده وعیدای من ساکت بودی.هنوزم صبح که می برمت میگی مامان تو هم بیا و باز من بیچاره با تو تا دم در مهد میام .پسر کوچولوی مامان قربونت برم آخه دیگه داری کم کمک مرد میشی اینکارا رو نکن عزیزم...
دختر نازمم که باز مدرسه شروع شد و بدبختی من شروع هرروز من باید بهت یاد آوری کنم کیمیا جون مشقاتو بنویسهنوزم همونطوری عشق تلویزیونی و برات جا نیفتاده که کلاس چهارمی و باید علاوه بر مشق شب درس هم بخونیعزیز دل مادر بازم یه خورده تلاش کن تا تابستونه خوب و زیبایی داشته باشی با جایزه هات راستی یادم رفت بگم امسال هم از طرف اداره مامانی و هم بابایی جایزه گرفتی و ما کلی بهت افتخار کردیم که تنها معدل ٢٠ بودی عزیز دل مامان بازم تلاشتو بکن که مثل همیشه مامان و بابا رو سربلند کنی.کلاس زبانتم شروع شده و من بعضی وقتا واقعا دلم برات میسوزه عزیزکم اما این کلاس برای خودت خوبه برای همین اصرار دارم که پیوسته بری هر چند خسته میشی اما توانایی تو خیلی بیشتر از اینه گلکم.