مامان و فرشته هاش
سلام فرشته های کوچولوی من
امروز صبح مامان و بابایی خواب موندن و بهو ساعت یه ربع به هفت بابایی از خواب پرید و منو بیدار کرد اما وقتی بلند شدم دیدم کیمیا خانمم که بیداره و داره کیفشو آماده میکنه قربونت برم دختر سحرخیزم که همیشه به راحتی صبح بیدار میشی . اما سینای خواب آلوی من هنوز خواب بود و با کلی قلقلک و جیک جیک کردن من بیدار شد و از همون اول بنای ناسازگاری رو گذاشت "من مهد نمیرم منو ببر خونه باباجون قول میدم پسر خوبی باشم و نی نی پارسا رو اذیت نکنم"خلاصه با کلی ناز بلند شدی و برام شرط گذاشتی که کت و شلوار جدیدتو که خاله مهشید برات سوغاتی آورده بپوشی ( راستی خاله جون کلی زحمت کشیده بود و براتون خرید کرده بود دستت درد نکنه خاله جونی که همیشه مارو شرمنده میکنی) کتو شلوارتو که تنت کردم شدی عینهو آقاها یه ذره استین پیراهنت از زیر کتت دیده میشد به من گفتی " مامان آستین بابا ها هم از زیر کتشون دیده میشه؟ "جیگرتو برم مامانی شب اولی هم که خاله اونو بهت داد آوردیش و مرتب توی کاورش گذاشتی بعد هم گفتی که میخوام جای کت و شلوارای بابا ، باشه ! قربونت برم که از الان داری از بابایی تقلید میکنی خدا کنه بزرگم که شدی بازم مثل بابایی مهربون و آقا باشی خیلی دوستتون دارم و خدا رو روزی صد هزار بار شکر میکنم به خاطر داشتن شما ها
دیشب دوره هفتگی خونه ما بود و به پیشنهاد بابا شام رفتیم پارک نزدیک خونه خاله مریم
شما دو تا با پارسا همون اول که رسیدیم رفتین سراغ بادی و تا جایی که تونستین اونجا بالا و پایین پریدین یه مدت با مامان جون بودین و بعدشم خاله مریم اومد مراقبتون بود آخر سرم پارسا رو خاله با گریه آورد که شام بخوره کیمیای نازمم صورتش مثل لبو قرمز شده بود بسکه بازی کرده بودین فقط خدا کنه سرما نخورینبعد از شام خاله مریم زود رفتن آخه عمو محسن خسته بود اما ما و باباجون بازم موندیم و کیمیا خانم کتابشو در آوردی (طبق معمول که کاراش دقیقه نود هست ) که کاملش کنی آخه امروز باید تحویلش میدادی خانمم راستی چند روز دیگه امتحانات آخر سالت شروع میشه مامانی انشاالله امسالم معدلت ٢٠ میشه گل درس خونم