پسر نازم دیروز عصر جشن پایان سالت بود . از امروز دیگه گلم تعطیل شدی و بیچاره مامان جون که باید با شما سه تا شیطون تابستونشو تموم کنه!! نهار خونه مامانی بودیم و من بعد از یه کم استراحت رفتم لباس فرمتو از خونه آوردم ، وقتی اومدم هنوز خواب بودین ، خلاصه با کلی ناز بیدار شدی اونم با اخم آخه فکر میکردی میخوایم بریم و اونجا بذاریمت.وقتی رسیدیم تقریبا همه جا پر شده بود و ما طبقه بالا رفتیم از همون اولم تو از ما جدا شدی که برنامه هاتونو اجرا بکنین.چند تا عکس ازت گرفتم ولی زیاد جالب نشدن بعد از اجرای برنامه کلاستون آبجی کیمیا اومد دنبالتو دیگه فضولی کردن و از پله بالا و پایین رفتنتون شروع شد.ساعتای ٥/٧ چون عمه میخواست بیاد خونمون زودتر رفتیم و کاد...