از دست شیطنتهای گل پسرم
سلام گلای نازم، فرشته های خوشگلم.امروز صبحم از اون روزا بود که باز هنرهای سینا جونم مشکل آفرین شد. چند روزه که بخاطر محرم صبحها توی اداره زیارت عاشورا برگزار میشه و امروز روز آخرش بود که میخواستم شرکت کنم .خلاصه صبح زود بیدار شدم و همه کارمو تا ٧ تموم کردم وقتی میخواستیم بیایم بیرون متوجه شدم سوییچ ماشین نیست.دیروز عصر یه لحظه دست شما دیدمش و دیگه هیچی حالا هرچی ازت میپرسم مامانی چکارش کردی اینقدر هول شده بودی که هیچی نمیگفتی خدا میدونه کجا انداختیش.چند دقیقه ای با آبجی کیمیا گشیم اما پیدا نشد و مجبور شدم با بابایی تماس گرفتم که اومد و اون یکی سوییچ و داد.بالاخره به اداره رسیدم اما دیگه وقتی که کار از کار گذشته بود و تموم شده بود .اینم داستان امروز صبح ما حالا باید ظهر بریم و دنبال سوییچ بگردیم امان از دست تو و فضولیات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی