سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

کیمیا و سینا

مامان گرفتار

1391/4/16 11:57
نویسنده : مامان
329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام غنچه های خوشگل باغ زندگی مامان!بازم معذرت این مامان گرفتار رو بپذیرین.این مدت یه کم کار داشتم و از طرفی هم چون توی اداره یه سری مشکلات داشتم اصلا حال و حوصله نوشتن رو نداشتم که بخاطرش الان ازتون عذرخواهی میکنم.از همسری مهربونمم که توی این مدت مثل همیشه با صبوری تموم منو تحمل کرد متشکرم دوستت دارم همسر گلم.خلاصه اگه همکاری همه شما و همکارای مهربونم نبود برام خیلی سخت بود همتونو خیلی دوست دارم.حالا بریم سر اصل مطلب......

 

دختر گلم امسالم تونستی با معدل20 سال تحصیلیتو تموم کنی قربونت برم مامانی که منو همیشه سرافراز میکنی.بعد از امتحاناتت دقیقا روز بعدش چون اون موقع هنوز حال روحی من خوب نبود به پیشنهاد بابایی با مامانی و عمه زهره رفتیم مسافرت.خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما دو تا که با علی و فاطمه همبازی بودین و توی اون مدت حسابی خوش گذروندین.اولاز اینجا حدودا ساعتای 6بعداز ظهر بود که راه افتادیم و تقریبا ساعتای 1 به کاشمر رسیدیم شب رو همونجا خوابیدیم و روز بعد به طرف مینو دشت رفتیم.اونجا بابایی از طرف اداره اش یه سوئیت گرفته بود یه شب رو اونجا بودیم و روز بعد رفتیم گرگان و چون اونجا بهتر بود تغییر جا دادیم و مهمونسرای گرگان رو گرفتیم.سه روز اونجا بودیم و بعد رفتیم بابلسر چون شماها خیلی دوست داشتین برین کنار دریا بعد از یکشب کنار دریا بودن روز بعد از طرف دامغان به خونه برگشتیم.عکسای اون مسافرت زیبا رو هم براتون میذارم....

کیمیا جونم همونجوری کلاس زبانت رو ادامه میدی به اضافه اینکه سینای خوشگلمم امسال کلاس زبان میره!عزیزدل مامان هنوز یه جلسه میشه که رفتی اما خیلی از کلمات رو مثل jump، hello، Im fine tahankyou  و چند کلمه دیگه رو یاد گرفتی مادر به فدای تو و یادگیریت بره عسلم... دو شب پیش دامادی پسر عمه هاتون بود  دو شب پشت سر هم،شب اول با خاله مریم و عمومحسن و پارسا گلی  رفتیم آتلیه و چند تا عکس یادگاری انداختیم ، هفته دیگه آماده میشه. خیلی دوست دارم زودتر ببینمشون.اون دو شبم خیلی خوب بود مخصوصا توی عروسی اولی که یکی از دوستای دبیرستانمم دیدم و خیلی خوشحال شدم.

راستی جشن پایان سال امسال پسر گلم توی تالار کیان بود اینم کارت دعوتش ...

کارتدعوت جشن پایان سال سینا جونم سال91

عصری با خاله مریم و پارسا شیطونک رفتیم . شما و پارسا هم دو تا برنامه اجرا کردین و دیگه از روز بعد از جشن پاتو کردی توی یه کفش که من مهد نمیرم چرا مدرسه آبجی تعطیله اما من باید برم که بازم طبق معمول مامان جون طفلی ،الهی قربون مامان مهربونم برم، قبول زحمت کرد که از شما سه ا مراقبت کنه دستت درد نکنه مامان جون عزیزم.

اینم عکسای مسافرتمون!!!!!!!!!

اینجا ناهار خوران گرگانه،چهارتا فرشته خوشگل

اینم پسر خوش تیپم همون ناهارخورانه

اینم دختر خوشگلم بازم ناهارخورانه مادر به فدای تو و جای عکسات بشه

ناهارخورانه سبزی سنگها رو میبینین مثل بهشت بود

اینم دو تا شاپرک منهمون ناهارخوران

النگدره خیلی جنگل زیبایی بود

دو تا آبشار زیبای زیارت واقعا جای همه خالی

لنک دمپایی سینا جونو آب برد و مثل اینکه عزیزشو از دست داده باشه داشت زار میزد در آخرم عمو رضای مهربون تونست لنگه کفشتو نجات بده

دو تا دخترای خوشگل دوست بابایی که مهمونسرای گرگانو برامون ردیف کرد بزرگه آتناست و کوچیکه هم فاطمه خوشگل

اینم دریای بابلسر و پسر گلم

دریا و دختر خوشگلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محمد فاضل
17 تیر 91 10:42
به به چه عجب خانم یلاخره دل مارو شاد کردین بچه های گلتو ببوس بخصوص سینا جان با قیافه بامزه ای که پیدا کرده