سه روز تعطیلات با گلهای نازم
سلام و صد سلام به شکوفه های قشنگ زندگیم.اول براتون یه سری عکسای موقع تحویل سالو بذارم بعد بریم سر اصل مطلب.
خوب مامانی سه روز آخر هفته رو مرخصی گرفت تا بتونیم با هم حسابی خوش بگذرونیم
البته اگه همکارای مهربونم قبول نمیکردن که جای من بایستند امکان نداشت بخاطر همین از اینجا روی ماهشونو می بوسم و ازشون تشکر میکنم مخصوصا فاطمه جون که امروز فهمیدم تنها هم شده ممنونم عزیزم.دیروز صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم بیرون و طبق معمول قطار شادی البته با پارسای نازم .دیروز که حسابی کیف کردین اینم عکساش آخرشم با آقا خرگوشه یه عکس انداختین.
امروز صبحم منو شما دو تا فرشته با مامان جون و پارسا شکلاتی رفتیم پارک توحید و صبحونتونو اونجا خوردید و چون سر صبح تاب و سرسره خلوت بود حسابی بازی کردین و با هم آتیش سوزوندین.
قربونتون برم که اینقدر ماهین نفسای مامان.بعد از اونم رفتیم یه چرخی توی خیابونا زدیم و بعد از خرید دو تا بستنی(آخه سینای گلم اولی رو انداختی توی جوی و مجبور شدم برات دوباره بخرم و توی این بار دوم پارسا و کیمیا هم سود کردند.)اومدیم خونه.عصر هم با خاله جونیا رفتیم یه چایخونه و حسابی ما رو خندوندید.سینا جونم یه جوکی رو که تازه یاد گرفتی برات مینویسم عزیزکم:یه روز یه خانمه (بجای اینکه بگی هزار پا) میره عروسی تا وقتی که کفشاشو در میاره عروسی تموم میشه...... عزیز دلم که همینجوری برای خودت جوک میسازی و شخصیت اصلی همه جوکاتم یه ماره.. فدای تو بشم مادری.
فردا هم اگه خدا بخواد براتون برنامه چیدم که بتونیم خوش باشیم هر چند مامانی وقتی که با شما هست خوشه اما برای شما دو تا نمیدونم واسه همین سعی کردم که حداقل این چند روزو بتونم براتون خاطره کنم خیلی دوستتون دارم شکوفه های نازم...
عکسای پارک