سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

کیمیا و سینا

جشن پایان سال سینا جونم

1390/3/12 9:13
نویسنده : مامان
1,586 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم دیروز عصر جشن پایان سالت بود . از امروز دیگه گلم تعطیل شدی و بیچاره مامان جون که باید با شما سه تا شیطون تابستونشو تموم کنه!!تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدنهار خونه مامانی بودیم و من بعد از یه کم استراحت رفتم لباس فرمتو از خونه آوردم ، وقتی اومدم هنوز خواب بودین ، خلاصه با کلی ناز بیدار شدی اونم با اخم آخه فکر میکردی میخوایم بریم و اونجا بذاریمت.وقتی رسیدیم تقریبا همه جا پر شده بود و ما طبقه بالا رفتیم از همون اولم تو از ما جدا شدی که برنامه هاتونو اجرا بکنین.چند تا عکس ازت گرفتم ولی زیاد جالب نشدن بعد از اجرای برنامه کلاستون آبجی کیمیا اومد دنبالتو دیگه فضولی کردن و از پله بالا و پایین رفتنتون شروع شد.ساعتای ٥/٧ چون عمه میخواست بیاد خونمون زودتر رفتیم و کادوتو گرفتیم و رفتیم خونه باباجون.راستی کادوت یه ماشین کوچولوی کنترلی بود مبارکت باشه مامانی و انشاالله جشن فارغ التحصیلی دانشگاهتو بیبینم عزیزدل مادر.

niniweblog.com

امروز صبح یکی از همکارام ماه هشتش بود و باخبر شدیم دیروز نی نی نازش توی دلش خفه شده آخه فشار خونش بالا زده بود . خدایا بهش صبر بدهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدخدا هیچ مامانی رو اینطوری آزمایش نکنه خیلی سخته ولی خوب اونم جوونه و هنوز بچه اولش بود انشاالله بعدیها براش صحیح و سالم بمونن . بسکه این مدت توی اداره بهش استرس وارد شد خداجونم بهش کمک کن.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

niniweblog.com

راستی فردا ظهر هم میخوایم اگه خدا بخواد بریم مشهد با مامان جون و بابا جون و خاله مریم . منکه خیلی خوشحالم که میریم پابوس امام رضا(ع)تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد. سینا جونم اون مدتی که مریض بودی یه شب منو بابایی رو خیلی ترسوندی آخه توی خواب یه دفعه جیغ میزدی و یقه اتو میگرفتی میکشیدی منکه خیلی ترسیده بودم و همش گریه میکردم اما بابایی با همون آرامش همیشگیش هرچند میفهمیدم که ترسیده به من دلداری میداد که حتما گرمشه.خلاصه با هزار دلشوره اون شبو صبح کردم . همون شب گفتم خدایا اگه پسرکم خوب بشه حتما آخر هفته میبرمش پابوس آقا و خدا رو شکر که شرایط داره مهیا میکنه ممنونم ازت خداجونم

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

اینم عکسای گل پسرم

 

 

 

 

 

کارت دعوت گلم از نماهای مختلف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ردیف بالا از چپ به راست:محمدرضا*ایلیا*محمد*ابوالفضل*عرفان*فاطمه*امیرمهدی*آرمان*آتنا*فاطمه زهرا*زهرا*امیرمحمد*صبا***پایین از چپ به راست : امیرعلی*یاسمین*شروین*الیکا*متین*اشکان*ساینا*نمیدونم*مهدی*علی و سینای گلم

ملیحه جون و شاپرکهاش در پارک توحید

 

 

 

 

 

 

اینم ماشین کنترلی پسرکم کادوی فارغ التحصیلیش!!!!!

در اخر هم دو تا فرشته من توی سالن بعد از تمام شدن بازی سینا

ببخشید که چشمای خوشگلتونو قرمز کردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان محمد فاضل
18 خرداد 90 7:50
سلام نازی جون دختر پسر گلت خوبه اولا شمع 95 سالگی بود دوما شما که میدونی تک عروسی محاسن زیادی داره که از جملش جمع کردن سوغاتی در حد یه وانته امید وارم در کنار خانوادتون شاد و سالم باشین
زينب عشق مامان و بابا
18 خرداد 90 13:01
سلام سلام خوبيد؟ به به فارق التحيليت مبارك مامان جون خيلي التماس دعا رفتي سلام زينب جون رو به امام رضا برسون