اولین بارونای پسرکم
عصر روز اول مهر داشتم کتاباتو با خاله مریم نگاه میکردیم و بهت گفتم مامانی غیر از نگاره اول بازم بهتون درس دادن؟ گفتی آره هم اینو بهمون گفتن هم اون بارونا رو!!! منم از همه جا بیخبر شروع کردم و دنبال درس بارون میگشتم که کجای کتابتونه و هرچی هم خاله مریم طفلی میگفت همچین درسی توی کلاس اول نیست من گوش نمیدادم.خلاصه بعد از یه جستجوی سر کاری فهمیدیم که تو به اولین سرمشقات که شبیه یک هست چون پشت سر هم نوشته بودیشون میگفتی بارون...
فدای اون دل صاف و مهربونت بشم عزیز دل مامان اینم اولین بارونای پسرم که یه جاهایی شبیه به رگبارای پاییزی شده!!! نفس منی مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی