سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

کیمیا و سینا

جوجه های شجاع مامان

1392/2/29 23:02
نویسنده : مامان
663 بازدید
اشتراک گذاری

نفسای من بازم از خودتون یه شجاعت فوق العاده نشون دادین .... نیشخندقربونتون بره مامان....ماجرا از اونجایی شروع شد که هفته پیش  دندونمو کشیده بودم و چون حالم زیاد خوب نیود بابایی به همراه سینایی رفتن بیرون که یه سری کارا رو انجام بدن و در همون اثنا چون پارساجونم رفته بود نمایشگاه مارای سمی...بابای مهربون آقا سینا رو برده بود دیدن اون نمایشگاه... شب که اومدی خونه با اینکه من خواب بودم اما اومدی بیدارم کردی و با هیجان کودکانه ات از نمایشگاه تعریف کردی متفکرو آخرشم گفتی چون عکس نگرفتم باید منو فردا ببری عکس بگیرم...خیال باطلخلاصه فردا و دو تا فردای دیگه گذشت و پریروز عصر چون منو بابایی به حرفت گوش ندادیم مخ خاله جونو سالادکردی و خاله طفلی شما دو تا عسلکو برد نمایشگاه...ماچاما!اما قبل از اینکه برین بابایی بهتون گفت اگه سینا بره با مارا عکس بگیره براش یه موتور شارژی میخره و واسه دختر نازمم یه گوشی... وای از دست این بابایی مهربونتون تعجباما با وساطتت من جوایزتون تقلیل پیدا کرد!آخه بابایی میگفت شما دو تا ترسو هستین و امکان نداره این کارو انجام بدین!!! اما من یقین داشتم شما دو تا عکسو میارین... خلاصه رفتین و با عکس برگشتین قربونتون برم که جایی که به نفعتون باشه هر کاری رو انجام میدین.قلباینم عکسای دخمل و پسمل نازم با مارای خوشگلشون!!!!هورا

پرنسس شجاع من

شیرین عسلای من باخاله مهربونشون...خدا میدونه که وقتی این عکسو دیدم ناخودآگاه عکسو پرت کردم حس میکردم مارا تو دست منن!!!

اینم شاهزاده شجاع من!!! ولی رنگ صورت گل پسرم زرده زرده!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خواننده خاموش
5 خرداد 92 11:32
ووووووووووييييييييييييييييي چندشم شد چه بچه هاي شجاعي
محراب و مليكا
16 خرداد 92 10:13
سلام ، خوبين ، ببخشيد يه مدتيه كه به اينترنت دسترسي نداشتم كه بهتون سر بزنم .
آفرين ، منكه مار ميبينم تنم ميلرزه . خيلي شجاعين ...
الانم كه رفتين مسافرت ، بهتون خوش بگذره . حرم رفتين برا ماهم دعا كنيد .


محتاجیم به دعا خاله جون...منتظریم از این به بعد بیشتر ببینیمت
خاله جونی
18 خرداد 92 22:08
سلام ما دوباره اومدیم ایول به خواهر زاده های شجاع خودم قربون هر دوتاشون کاش اون خاله ترسو هم یاد میگرفت