سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

کیمیا و سینا

تابستونی که گذشت

1392/6/31 20:45
نویسنده : مامان
630 بازدید
اشتراک گذاری

نفسای مامان، یه چند وقتیه که نتونستن براتون چیزی بنویسم اما اینبار به خاطر تنبلی و درگیریام نبوده...آخه مامانی چشمامو عمل کردموniniweblog.com  نمیتونستم با سیستم کار کنم.الانم یه چند روزی میشه که درگیر نوشتن همین چند خط هستم، خلاصه اینکه 24 مرداد عمل چشمام بود و تموم ماه شهریور رو توی خونه کنار شما دو تا عسلک بودم و هرچند چشمام اذیتم میکردن niniweblog.comاما با شما دو تا شیرینک خیلی خوش گذشت جوریکه به بابایی میگفتم دلم میخواد استعفا بدمو دیگه نرم سر کار...niniweblog.com

امسال تابستون سینایی من کلاس فوتبال میرفتیniniweblog.com و بعد از کلاستم کلی با ذوق برام از زمین چمن و شوت و دروازه بانیات تعریف میکردی.هرچند توی خونه هم شما دو تا شیطونک به همراه بابایی خونه رو سه تا میکردین...قربونتون برم من!!!niniweblog.com

کیمیای گلمم طبق معمول کلاس زبان داشتی و کنارش اسکیتم میرفتی.کلاس اسکیتت با صبا بود،البته کلاس فوتبال سینا هم با صدرا بود و واسه همین منو خاله ندا روز درمیون همدیگه رو میدیدیم و کلی از این بابت ذوق ذوق داشتیم...niniweblog.com

کلاس جفتتون نیمه شهریور تموم شد و قرار بود از 20 بریم مسافرت که چون واسه بابایی یه کار کوچیک پیش اومد نشد بریم و چند روزه آخری رو با هم توی خونه سپری کردیم.این وسط فقط مامان جون طفلی خیلی اذیت میشد چون صبحها اول میرفت دنبال خاله مریم و بعدشم دنبال ما و همه با هم میرفتیم خونه باباجون و شما سه تا شیطونک حسابی خوش میگذروندین...niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)